چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا
که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بیدل به سهو کردی یاد
که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت
که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد
که گر سرم برود برندارم از قدمت
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت
روان تشنه ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زلال خضر ز جام جمت
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
محبت دوست را بی پاسخ مگذار که خوبی ، خوبی می آورد. از نامرادیها ناراحت مباش و به حقیقت زندگی توجه کن . هوای او همچون دم عیسی مسیح(ع) تو را سرمست خواهد کرد . وقتی کارت رو به راه شد ، به حال تهیدستان و بی پناهان رسیدگی کن .
رشحه : تراوش
خامه : قلم
سهو : فراموشی
خضر : خضر نبی
جام جم : دل عارف
عیسی صبا : دم زنده کننده حضرت عیسی(ع)