دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک
رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده
بس شکر بازگویم در بندگی خواجه
گر اوفتد به دستم آن میوه رسیده
معشوق زیباروی در لباسی زیبا و زربفت چنان خرامان می رفت که چندین زیباروی از رشک رخسارش جامه زیبا و ارزشمند خود را چاک زدند . حق باتوست که این چنین ناراحت باشی ، زیرا یار در کشش و جذبه کم نظیر است. یارت،دهنی گرم و سختی شیوا ،قامتی رعنا،چهره ای جذاب ، چشمی گیرا ، لبی جان فزا ، حرکاتی خرامان و خلاصه آنچه خوبان همه دارند ، او یکجا دارد.بدان که بیشتر زیبارویان مغرورند و فقط تو با شگردهایی می تواند او را جذب کنی .
شرب زرکشیده : کتان ظریف زربفت
جیب قصب دریده : گریبان جامه حریر
از تاب آتش … : قطره های عرق صورتش در اثر نوشیدن می مثل قطره های روی برگ گل شده بود.
عتیب : سرزنش ، خشم