ای که با سلسله زلف دراز آمدهای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمدهای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمدهای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ناز آمدهای
آب و آتش به هم آمیختهای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمدهای
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشته غمزه خود را به نماز آمدهای
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای
ای کسی که در راس قرار داری و با گیسوان دراز به نوازش آشفته حال آمده ای ، بدان که همه در انتظار توجه و عنایت تو هستند و از توجهت نسبت به مریدان و دوستان کم نکن. چه برای راهنمایی و تذکر و چه برای تفقد و دلجویی نزد مریدان آمده ای ، موجب دلگرمی و شادی شده ای. به هر طریق ممکن به این رفتار شایسته ات ادامه بده.
پیش بالای تو میرم : نزد قامت رعنایت می میرم
به یغما بردن : غارت کردن