اما اغلب این حسها کاملا موقتی هستند. چند روز آدم درگیر این افکار سازنده و بسیار خوشایند میشود اما در خلال روزمرگیها و مشغلههای زندگی همه این فکرها و اهداف به دست فراموشی سپرده میشوند. اگر فراموش نشوند هم کمرنگ میشوند و فرد دیگر دل و دماغ لازم برای سختی دادن به خود برای تحقق آمال و اهدافش را در خود نمیبیند.
اما چرا اینگونه است؟ چرا نمیتوانیم درست برنامه ریزی کنیم و به آن پایبند باشیم؟ این سوالات فقط یک پاسخ دارد. «خودمان» مقصر هم این سهل انگاریها و بی توجهیها هستیم.
در بسیاری از مواقع وقتی مشکلی در زندگی بروز میکند، اصلا پیگیر نمی شویم که دقیقا چه عاملی باعث آن شده و فقط خودمان را سرزنش می کنیم که چرا به هدف خود نرسیده ایم. اما واقعیت این است که اغلب خوشی های لحظه ای خود را به برنامه های طولانی مدت می فروشیم و انتظار داریم موفق نیز بشویم.
اما این راه و رسم کار نیست. شما باید از تخیل، ناخودآگاه و هوشیاریتان برای تحقق اهداف و آرزوهایتان کمک بگیرید. باید واقعا بخواهید به هدفی برسید و این کار را انجام دهید. باید ریشه ای و عمیق افکار خود را شخم بزنید. باید وارد وجود خود بشوید و افکار بیهوده را از ریشه بچینید و دور بریزید.
ضمیر ناخودآگاه ما شریک پنهان در اعماق وجودمان است که برای همه مسایل زندگی پاسخی در آستین دارد. ناخودآگاهی که ظاهرا به آن دسترسی نداریم اما در واقع آن است که فعالیت های ما را کنترل میکند.
باید بهترین برنامه ریزی را داشته باشید
هر فردی باید اعتقادات و طرز فکر خاص خودش را داشته باشد و آنها را در هر زمینه ای و همیشه زنده نگه دارد. برخی افکار درونی میتوانند مانع از رسیدن ما به اهدافمان شوند. توصیه ما این است، به جای اینکه به افکار و اعتقادات خود فکر کنید، آنها را رها کنید تا به ذات واقعی خود عمل کنند.
افکار و باورهای درونی هر فرد، مدیر اصلی زندگی او هستند. هر دو عامل در ابتدای جوانی شکل می گیرند و در ادامه زندگی، تعیین کننده رفتارهای شخصی می شوند. البته عامل سومی هم در این مسیر نقش دارد و آن چیزی نیست جز فرهنگ. با این تفاسیر این طور نتیجه گیری می شود که گویا هیچ کس هیچ نوع خلاقیتی از خود نشان نمی دهد و فعلی واقعی در زندگی صورت نمی گیرد.
تقریبا همه کارهای بزرگ قبلا انجام شده اند. همچون نقشه، دیگران هستند که برای ما تعیین می کنند در کدام مسیر حرکت کنیم. ما نیز خوشحال در راه معین شده توسط دیگران حرکت می کنیم و اصلا تصور نمی کنیم خودمان هم می توانیم کنترل مسیر را به دست بگیریم
مشکلات را به طور موقتی درمان نکنید
ما اغلب به عمق مساله توجه نمی کنیم و در عوض، ساده ترین و سطحی ترین راه حل ممکن برای برطرف کردن هر مشکل را می یابیم و با انجام آن، خودمان را گول می زنیم. این مساله شاید در کوتاه مدت جواب بدهد اما در طولانی مدت میسر نیست و زخم های کهنه دوباره باز خواهند شد و در موقعیت های مشابه دوباره دردی مشابه ایجاد خواهند کرد.
برای ایجاد یک تغییر اساسی، باید به عمق مسایل پی ببرید. باید همه چیز را ریشه یابی کنید. این سفر به اعماق وجودِ خود، نیازمند رشد فکری و روحی است و باعث ارتقا سطح تفکر و اعتقادات فرد نیز می شود. وقتی ریشه مشکل را بیابید، از آن پس می توانید همه مشکلات مشابه را به روش صحیح حل و فصل کنید.
با نادیده گرفتن مشکل و پاک کردن صورت مساله خود را گول نزنید. اولین قدم برای حل مشکل باور کردن آن است. سپس باید راهکار اساسی برای برطرف کردن آن بیابید.
به عمق مسایل سفر کنید
به عمق بروید، شخم بزنید و بالا بیایید. اگر بتوانید به اعماق ناخودآگاه خود برسید، می توانید عقاید و افکار سطحی را به واسطه آن تغییر دهید. برای رفتن به عمق وجود باید تفکرات خلاقانه و پرحرارت داشته باشید. باید بتوانید در فازهای مختلف فکر کنید.
نتیجه این سفر بسیار پایدار و ماندگار است.
با کاشتن دانه در عمق ذهن خود و هرس کردن افکار نامربوط و اضافه، می توانید همه زندگی خود را تغییر دهید و طرز فکر نو و جدید پیدا کنید. بسیاری از اعتقادات قدیمی و کهنه که از کودکی و نوجوانی در وجود آدمی ریشه می کنند، باعث محدودیت های فکر او می شوند. باید در برابر آنها قیام و آزادی خود را طلب کنید.
این مبارزه به آرامی در زندگی شخصی شما تغییرات بزرگ به وجود می آورند. عادت های مثبت را راحت می توان تصحیح کرد و باید عادات و افکار محدودکننده را از ذهن خود بیرون کنید.
دانه کاشتن را یاد بگیرید
این کار در واقع پاکسازی درونی است. پالودن خود از اشتباهات است. اصلاح فکر و ایده و ایمان است. اگر مراقب تفکرات خود باشید، اگر آن را پرورش دهید، اگر در مواقع لازم آن را شخم بزنید و همچون زمینی حاصلخیز با آن رفتار کنید، آرامش عمیق تر و طولانی تر به دست خواهید آورد. برای رسیدن به اعماق تفکرات خود باید آنها را پاکسازی و فکرهای بیهوده را ریشه کن کنید.
اگر در حال حاضر احساس غم، عصبانیت، خشم یا دیگر احساسات منفی دارید می توانید با روش هایی که در ادامه ذکر کرده ایم، آنها را برطرف کنید:
بهترین و آسان ترین روش برای تغییر ساختار ذهنی، جایگزین کردن افکار منفی با افکار مثبت است. یکی از بهترین شعارهایی که می توانید برای خود تعیین و به طور مدام آن را تکرار کنید این است: «من عاشق خودم هستم.»
هر زمان می خواستید در مورد خود منفی فکر کنید و مهارت های درونی خود را نادیده بگیرید، این جمله را تکرار کنید: «من عاشق خودم هستم.» این جمله را هزاران بار تکرار کنید. در تکرار آن خساست به خرج ندهید. آن قدر به خود عشق بدهید تا باور کنید. تا آن را با همه وجود احساس کنید.
به دست گرفتن کنترل رشته افکار همچون مدیتیشن است. هنگامی که افکار منفی به سراغ شما می آیند و می خواهند همچون خوره مغز شما را بخورند و مثلا به شما تلقین می کنند: «من توان انجام کاری مانند این را ندارم»، سریع آنها را از بین ببرید.
وقتی به یک عقیده زیاد فکر کنیم، آن را باور خواهیم کرد. ما ناخواسته به آنها پروبال می دهیم و به نوعی تیشه بر ریشه خود می زنیم. هرگاه سپاه افکار منفی به شما حمله کردند با قدرت در مقابل آنها دفاع کنید. نترسید. فرار نکنید. بایستید و مبارزه کنید. شما از آنها قوی تر هستید. این را به یاد داشته باشید خود شما آنها را ساخته اید پس توان نابود کردن آنها را نیز دارید.
در فضایی آرام بنشینید و نفس های عمیق بکشید. برای خود تصویرسازی کنید. تصور کنید درون غاری در پشت آبشار نشسته اید و آب بدون توجه به وجود شما و کارهایی که انجام می دهید جریان دارد. شما نیز همان طور روان و جاری باشید. افکار خود را به آب روان تشبیه کنید. آنها می آیند و می روند و همیشه جریان دارند.
این تمرین باعث می شود تا واقعی تر فکر کنید، واقعی تر زندگی کنید و از نگاه قضاوت گر بپرهیزید. اگر این تمرین را هر روز انجام دهید می توانید از زیبایی های دنیای اطراف لذت ببرید و در مسیری جدید قدم بگذارید.