دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
چون روح پاک قدسی و الهی در وجود توست (نفخت من روحی) ، پس می باید تزکیه نفس کنی و خداگونه شوی. همان طور که قطره از دریا به وجود می آید و در نهایت به دریا باز می گردد، انسان نیز از خداست و دوباره به سوی خدا باز می گردد. به قول مولوی (ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم). تو در زندگی باید همیشه خدا را در نظر داشته باشی و عاشقانه به سوی او بشتابی. کسی را که دوستش داری باید خالصانه تلاش کنی تا به او وصل شوی.
ملایک ، گل آدم ، پیمانه : فرشتگان با اجازه خداوند مامور درست کردن انسان شدند
انسان راه نشین : انسانی که از جانب خداوند به زمین آمد و به خداوند رجعت خواهد کرد
بارامانت : اشاره است به آیه انا عرضنا الامانه … که جز انسان ، کوه و زمین امانتش را نپذیرفتند .
افسانه : داستان غیر واقعی
صوفیان : در این بیت به معنی فرشتگان است (که نوعی آشنایی زدایی شده است )
خرمن : من بزرگ،( من سه کیلوست ، ولی خرمن به معنی من بزرگ و چند صد کیلوست )