حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
مدتی است که از حال او خبر نداری و کسی را که محرم اسرار باشد ، پیدا نکردی تا پیامی برایش بفرستی . روزگار به سرعت سپری می شود و تو کار مفیدی انجام نداده ای . تلاش و فکر خود را به کارهای کوچک مشغول مکن . بدان که کارهای بزرگی پیش رو داری، دیدگاه خود را تغییر بده و دست به کار های بزرگتری بزن .
حسب حال : گزارش احوال
شد ایامی چند : چند ایامی سپری شد
مقصد عالی : جایگاه والا ، مقصود منزل وصال یار است
خام : کسی که از حالت صوفی و عارف بی اطلاع باشد .