مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
عشق تو نسبت به او ، یک عشق پاک و معنوی وآسمانی است ، منتها کاری کرده است که در شان او نبوده و ارزشی برای عشق پاکت قائل نشده است. تو به جای نفرین برای او دعا کن تا شرمنده محبتهایت شود .
قضا : اتفاق
آسمان : آس + مان . آس به معنی سنگ و آسمان = سنگ مانند ، مثل کلمه آسیاب که از آس و آب تشکیل شده است .