من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
نمی توانی از آن انسان پاک بگذری ، پس تلاش کن تا محبت اش را جذب کنی ، بدان که او لایق محبت توست . اگرچه تو را نصیحت می کند ، بدان که دوستت دارد و خیر وخوبی ات را می خواهد . اطرافیانت به تو حسادت می کنند ، باید مراقب باشی . ای مرغ بهشتی مواظب این تازه سفر باش . اگر می خواهی از بندگان خاص باشی ، می باید از خداوند راهنمایی بخواهی .
عاطر : خوشبو، عطر دارنده
طایر قدس : مرغ آسمانی ، پرنده بهشتی