دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
از اشتباهی که کرده ای سخت پشیمان و ناراحتی ، بدان که این حالت پشیمانی موجب اصلاح تو می شود و بعد از این به هوش باش تا مرتکب خطایی نگردی. بسیار سختی کشیده ای ،این فرصت را مغتنم بدان و از آن خوب استفاده کن و از آدم حسود و بدخواه دوری جو. به نصیحت افراد خوب گوش فراده که موفقیت در این است .
عقده : گره بسته شده
جوزا : نام ستاره است
کمربند : تیردان
گنبد مینا: آسمان ، فلک
سهو : اشتباه، خطا
عشرت : خوشی ، خوشگذرانی