خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
به گدایی ز در میکده زادی طلبیم
اشک آلوده ما گر چه روان است ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد
مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
عشوهای از لب شیرین تو دل خواست به جان
به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم
تا بود نسخه عطری دل سودازده را
از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
برخیز و برای به دست آوردن مراد خود حرکت کن . معشوق همیشه یکی است، اما تعداد عاشقان زیاد است . همیشه عاشق و عاشقان به سوی معشوق حرکت می کنند و او را می طلبند . اغلب مردم به نحوی در زندگی غمی دارند . خوشا به حال کسی که غم معشوق داشته باشد که برای او بسیار لذت بخش است . به خدا توکل کن که در خوشبختی تو موثر خواهد بود .
گشادی : شادی ، فرحبخشی
نقطه خال : مرکز کاینات ، خال زیبای روی چهره
لوح بصر : صفحه دیده
مزاد : زیاد کردن بهای چیزی
غالیه : ماده خوشبو
سواد : نسخه ، سیاهی