آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
اگر یارت به تو توجهی نکرد ، بدان که تقدیر چنان بوده که روزگار طومار وجودت را در هم نمی پیچد . اگر هجر دوری نباشد لذت وصل وجود نخواهی داشت. پس خداوند روز اول این هجر وصل را در کارنامه زندگی ما قرار داده است و بذر هجر و وصل را از ابتدای آفرینش در وجود ما نهاد. پس بدان که از درخت هجر و فراق ، میوه وصل حاصل می شود و در کار عشق پیش قدم باش و به او التفاتی کن ، در این مشکل هجر از شخص آگاه و دانا راهنمایی بخواه.
غالیه خط : خط خوشبو و مطبوع
ورق هستی : طومار وجود
دهقان جهان : باغبان جهان
مصطبه عشق : تختگاه میخانه محبت
باغ ارم : باغ بهشت ، بهشتی که شداد ساخته بود
تخوت : تکبر ، غرور
دنیای دنی : دنیای گذرنده ، خالی و بی ارزش