دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
خبر خوشی به تو خواهد رسید و او به نزدت خواهد آمد . می بایست صبور باشی که پایان صبر،ظفر است. عقل سود و زیان را در نظر دارد و عشق محبت را، ولی در همه جا عقل کار ساز نیست، در این حالت باید از دل مدد جویی که دل هیچ وقت دروغ نمی گوید، بدان که ناراحتی و سیاهی شب به پایان می رسد و روز روشن در انتظارت خواهد بود .
خمار : می فروش
ازل: زمان بی آغاز، دایمی
آیه : نشانه
گردون : آسمان، فلک