زمانی ستاره های تیم ملی ایران ، هر شش نفر با لباس های گرمکنی که میدان منیریه تهیه شده بود در یک پیکان می نشستند و به اردو می رفتند.
تاکسی های پیکان کارلوکس سفید و نارنجی تهران را یادتان هست؟ اگر این تاکسی ها را به یاد دارید شما دیگر جوان نیستید اما روزهای جذاب و خاطره انگیزی را سپری کرده اید. روزهایی که فوتبال ایران با وجود تمام کمبودها و مشکلاتی که وجود داشت پر از ستاره بود ، ستاره های جوان و جذاب، سیماهای ساده اما دوست داشتنی و نمایش هایی هنرمندانه که متعلق به عصری بود که فوتبال برای زیبایی اش بازی می شد نه برای نتیجه. تفاوت فوتبال اواسط دهه هشتاد میلادی با امروز مثل تفاوت دیه گو مارادونا و مسی است. مارادونا در زمین همیشه زیباترین کار را انجام می داد و اما مسی همیشه بهترین و منطقی ترین کار را انجام می دهد. مارادونا برای لذت بخشیدن به هواداران بازی می کرد و این رسالتی بود که بر دوش بازیکنان، مربیان و تیم های فوتبالی وجود داشت اما امروز رسالت مسی فقط و فقط بردن است. فوتبال ایران هم چنین شرایطی داشت. بازی ها به مراتب کندتر و نتایج قابل پیش بینی تر بودند اما ورزشگاه ها همیشه مملو از تماشاگر بود ، فوتبال زنده بود و در تمام مویرگ های جامعه زندگی می کرد ، در کوچه پس کوچه ها و زمین های خاکی ستاره ها متولد می شدند. همان ها وقتی ملی پوش می شدند و ده ها هزار نفر برایشان فریاد می کشیدند ، آخر سر و در هر زمانی که گیرشان می آمد ساکشان و کفش های استوک دار و ساده شان را برداشته و به زمین های خاکی و آسفالت می رفتند و بازی می کردند.
ستاره های تیم ملی برای رسیدن به اردو سوار بر تاکسی می شوند و این تاکسی ها متعلق به خود بازیکنان است. این تاکسی ها ابزار کار و نان آوردن این بازیکنان بود تا بتوانند در کنارش فوتبال بازی کنند. عبدالعلی چنگیز، شاهین بیانی، رضا احدی، ناصرمحمدخانی، حمید درخشان و محمد پنجعلی. بازیکنان تیم ملی ایران برای اینکه خودشان را به محل اردو برسانند هر شش نفر در یک تاکسی نشستند و تاکسی ها هم مال بازیکنان بود. تاکسی های نارنجی و سفید تمیز با دستگیره های استیل و براق ، آینه هایی که روی نوک گلگیر و جایی نزدیک چراغ جلو نصب شده اند. این تاکسی ها و آن یکی که قاب پلاستیکی آبی رنگی را بالای شیشه جلو داشت مال عبدالعلی چنگیز بود، یکی دیگر مال غلام فتح آبادی و دیگری هم مال محسن حاجیلو برادر اصغر حاجیلو بودند. حالا بعد از گذشت 35 سال این سوال وجود دارد که واقعا ارزش مالی این تاکسی پیکان کارلوکس سفید و نارنجی چند میلیارد تومان است؟ با یک حساب سرانگشتی ارزش تاکسی که در آن چنگیز و برادران بیانی و ناصر و درخشان و پنجعلی باشند شاید به اندازه بودجه یک فصل یک تیم لیگ برتری باشد. اما این بازیکنان مثل تابلوهای ونگوگ بعد از پایان زندگی حرفه ایشان ارزش مالی پیدا کردند.
تیم ملی ایران در رقابت های جام ملت های 1984 یکی از جذاب ترین و محبوب ترین تیم های ملی تاریخ است. تیمی که هنوز هم برخی از علاقمندان فوتبال با خاطرات آن زندگی می کنند. در آن تیم پر بود از ستاره ، ناصرمحمدخانی ، عبدالعلی چنگیز، حمید درخشان، محمد پنجعلی، رضا احدی، جعفر مختاری فر، شاهرخ و شاهین بیانی، اصغر حاجیلو، ضیا عربشاهی، بهروز سلطانی و… یکی از پرستاره ترین تیم های ملی ایران را ساخته بودند و حالا دیدن فیلم هایی که از آن زمان از آرشیو درآمده اند حس و حال جالبی می دهد.
اما ماجرا فقط نشستن هر شش نفر در یک ماشین و نبود اتوبوس و خبرنگاران پرتعداد نیست ، بازیکنان تیم ملی ایران در اردوی پیش از مسابقات جام ملت های آسیا در خوابگاه ورزشگاه آزادی برگزار می شد و تمرینات در سالن والیبال این مجموعه انجام می شد. با مدیسن بال ها و لباس های نامنظم و با حداقل امکانات تیم تمرین می کند آن هم در روزهای جنگ و روزهایی که قوانین عجیبی مثل قانون حذف 27 ساله ها به تصویب رسید. این تیم می توانست علی پروین و ناصرحجازی را هم داشته باشد اما بدون این دو ستاره بزرگ هم تیم پرستاره بود.
کسانی که جام ملت های 1984 و تیم ملی ایران را در آن دوره به یاد دارند شاید دیگر جوان نباشند اما روزهای فوق العاده ای را با آن تیم ملی پرستاره و جذاب با بازیکنان فوق العاده و کم ادعا که زیباترین بازی ها را انجام می دادند، گذراندند.