چند نفر از ما در دوران تحصیل، درسی با عنوان مهارت های ارتباطی داشتهایم؟ البته منظور دوران دانشگاه یا ارائۀ یک پاورپوینت در درس فارسی با این موضوع نیست. بگذارید مسئله را طور دیگری مطرح کنم: آیا از زمان مهدکودک تا پایان دبیرستان، معلمان ما به ما یاد دادهاند که در بحث با دیگران چطور پیش برویم؟ به ما آموزش داده شده است که چطور شنونده خوبی باشیم؟ اگر هم مهارت های ارتباطی را به شما آموزش دادهاند، این کار را مطابق برنامۀ درسی رسمی انجام ندادهاند. با این حال، خوشبختانه برای یادگیری هیچوقت دیر نیست.
نکته مهمی که باید بدانید این است که رابطه مسابقه نیست یا بهتر است بگویم نباید باشد. اما بسیاری از افراد، دیگری را بهچشمِ «دشمن» میبینند و با زبان «من علیه تو» سخن میگویند [و سرِ جنگ دارند]. این ساختار ارتباطی را باید بازسازی کنید و خودتان و دیگری را در یک گروه ببینید. باهم کار کنید نه علیه هم. برای حل مشکلات تلاش کنید نه برای پیروزی.
وقتی کسی با شما حرف میزند، آیا به گوشی خیره میشوید؟ سرگرم تایپ در لپتاپ هستید؟ یا به تلویزیون چشم دوختهاید؟ چند نفرتان در جواب به این سؤالات شرمنده خواهید شد؟ حتی اگر خودمان متوجه نباشیم، مطمئنم که همگی این خطای ارتباطی را مرتکب شدهایم. از طرفی، همگی در جایگاه فرد مقابل هم بودهایم، وقتی حرف میزدهایم و کسی با ما ارتباط چشمی برقرار نمیکرده است. این رفتار چه احساسی در ما برمیانگیزد؟ البته که خوب نیست، نه؟ پس باید این «قانون طلایی» را سرمشق زندگیمان قرار دهیم:
هرچه برای خود میخواهی، برای دیگری نیز بخواه.
وقتی حرف کسی را قطع میکنید، چه برداشتی از آن میشود؟ در این حالت، این پیام نهچندان زیبا منتقل میشود: «حرفی که من برای گفتن دارم، از حرف تو مهمتر است.» زنها بیشتر از سرِ هیجان و ترس از فراموش کردن آنچه میخواهند بگویند و مردان بیشتر از موضع قدرت طلبی این کار را میکنند. در هر صورت، پیام دیگری که منتقل میشود این است: «من از تو مهمترم.»
نود درصد معنای پیام در زبان بدن نهفته است. این میزان قابلتوجه است. تماس چشمی بخشی از زبان بدن است، اما فقط یک بخش کوچک از آن است. حالت قرارگیری بدنتان چگونه است؟ آیا بدن شما بهسمت فرد مقابل متمایل شده است یا در وضعیتی هستید که فریاد میزند: «واقعا برایم مهم نیست چه میگویی»؟ سرتان به کدام جهت چرخیده است؟ چقدر نزدیک یا دور از یک شخص خاص مینشینید؟ تمام اینها پیامی مهم دارند: هنگام حرف زدن، زبان بدنمان رساتر از کلمات دریافت میشود.
شاید برایتان پیش آمده باشد که هنگام صحبت با کسی ناگهان احساس میکنید اصلا حرفتان را نمیشنود. ممکن است فرد مقابل برای نشان دادن توجه، عباراتی گفته باشد: «امممم…» یا «اوهوم…» یا «که اینطور…»؛ اما میدانید که واقعا به شما گوش نمیکرده است. در این موارد، «بازخورد انعکاسی» یعنی تکرار معنای حرف با ساختار جدید یا بازگفتن آن به کار میآید. از عبارات اینچنینی استفاده کنید: «پس داری میگی وقتی دیر میکنم، نگران میشی؟ درست متوجه حرفت شدم؟» بازگویی آنچه شنیدهاید، به فرد مقابل نشان میدهد که نهتنها حرفش شنیده شده است بلکه شما سعی کردهاید آن را به زبان خودتان تکرار کنید تا نشان بدهید که به او گوش کردهاید.
احتمالا با چهرهای کلافه با خود فکر کردهاید: «اه، حتی لازم نیست ادامهش رو بشنوم، میدونم چی قراره بگه!» خب، شاید حق با شما باشد، اما شاید هم نه. ما دوست نداریم دیگران قبل از تمام شدن حرفمان دربارهاش حدس بزنند؛ پس این کار را دربارۀ دیگران انجام ندهید.
گاهی آنقدر عصبانی هستید که احساس میکنید مغزتان در حال متلاشی شدن است. بسیار خب، همه ما این تجربه را داشتهایم. اما وقتی احساسات شدیدی را تجربه میکنیم آنچه اهمیت دارد کارهایی است که براثر آن احساس انجام میدهیم. بنابراین، اجازه ندهید احساس شما فرمان را به دست بگیرد. بگذارید آتشتان فروبنشیند تا بعدا از حرفهایتان پشیمان نشوید. وقتی دوباره منطق راه خود را از میان احساسات یافت، بنشینید و به اختلاف پیشآمده با زبان «ما» رسیدگی کنید. مورد شماره ۱ رابه یاد بیاورید: شما در یک گروهید؛ رابطه هم مسابقه نیست.
عباراتی مثل «دیگه چی؟ بیشتر برام بگو» یا «و اون وقت چه حالی پیدا کردی؟» به فرد مقابل نشان میدهد که او برای شما اهمیت داشته است که زحمت پرسیدن سؤال بیشتر را به خود دادهاید. از کسی که با شما حرف میزند بخواهید جزئیات بیشتری را با شما درمیان بگذارد. این کار احساس خوبی به آنها خواهد داد.
اگر هرگز از دیگران دربارهٔ حالوروزشان نپرسید، بهچشم آنها خودمحور میآیید. همگی آدمهایی را میشناسیم که ۹۵ درصد مواقعی که در کنارشان هستیم دربارهٔ خودشان حرف میزنند. این احوالپرسیها شاید آنقدرها هم در زندگی تأثیر نگذارند، اما همگی خوشحال میشویم که گاهی دیگران هم از حال ما جویا شوند.
میخواهم دوباره تکرار کنم که رابطه میدان مسابقه نیست. پذیرش اشتباه علامت ضعف نیست بلکه نشانهٔ پختگی است. هیچکس نیست که همیشه خالی از اشتباه باشد. گمان نکنید که مجبور به «پیروزی» هستید. با تصدیق خطا، قدرت را از کف نمیدهیم. این کار نشان میدهد آدم پختهترِ رابطه هستید، زیرا میتوانید صداقت داشته باشید.
شاید عبارتی مثل «آدم عوضی! دیگه نمیتونم تحملت کنم» را به کسی گفته یا از کسی شنیده باشیم. شاید از حرفی که زدهایم بعدا پشیمان شدهایم، که باید هم میشدیم! این عبارتها شخصیت دیگری را خرد میکند. باید بدانیم که هرازگاهی از همهٔ ما رفتارهای بد سر میزند. از طرفی، همیشه نمیتوانیم با حرف همه موافق باشیم، اما مخالفت ما باید به رفتار یا گفتار دیگری معطوف باشد نه شخصیت او. عزت نفس دیگران را نشانه نروید؛ آن را تقویت کنید.
هیچکس نمیتواند ذهن ما را بخواند؛ پس چرا باید از کسی چنین انتظاری داشته باشیم؟ زنها بیشتر از مردان، با زبان غیرمستقیم حرف میزنند. اگر واقعا دلمان میخواهد دیگران حرف ما را بفهمند، باید مستقیم حرف بزنیم. در غیر این صورت، آنها بابت تفسیر نادرست از پیام رمزآمیز ما مقصر نیستند.
زنها علاوه بر غیرمستقیم حرف زدن، با زبان «ضعف» سخن میگویند: زبانی بیشازاندازه مؤدبانه که در آن، قدرت به طرف مقابل تسلیم میشود [یا توپ در زمین حریف انداخته میشود]. مثلا گفتن جملهای مثل «معذرت میخوام، دارم اذیتت میکنم؟»، این فرصت را به دیگران میدهد که بگویند: «بله همینطوره، برو پی کارت!»؛ یا مثلا جملهٔ «ممکنه نظرم احمقانه باشه ولی…» میتواند جوابی مانند این داشته باشد: «درست میگی؛ واقعا هم که احمقانه است!» قدرتتان را در دست بگیرید و آن را با کلامتان به دیگری واگذار نکنید.
گوشی تلفن، تلویزیون، افکار و نگرشهای مخرب میتواند توجه شما را حین گفتوگو منحرف کند. چیزهایی که مانع میشوند با دقتِ لازم به حرفهای دیگری گوش بدهیم، خیلی زیادند. مراقب زمانهایی باشید که در توجه به این محرکها غرق میشوید. اگر در این زمینه تلاش آگاهانه نداشته باشید، این پیام را به دیگری میدهید: «ازنظر من، پرداختن به این موضوع از توجه کردن به تو مهمتره.»
هرکس دنیا را از دریچهٔ نگاه خودش میبیند. نگاه ما با دیگری متفاوت است. حقیقت برای هرکدام از ما آن چیزی است که از اتفاقات و موضوعات برداشت کردهایم. حق با چه کسی است؟ دموکراتها برحقاند یا جمهوریخواهان؟ مسیحیان درست میگویند یا یهودیان؟ جواب به این برمیگردد که از چه کسی این سؤالها را بکنید. گاهی واقعیتی «عینی» برای پاسخگویی وجود ندارد و همهچیز به نحوهٔ تفسیر فرد برمیگردد. این حقیقت را فراموش نکنید. همدلی و درک اینکه تجربۀ فردی هرکس برای او بسیار واقعی است، کلید داشتن روابط موفق است.
برای کسب مهارت در برقراری ارتباط خوب باید تلاش کرد. باید مانند ورزشکاری که میخواهد در حرفهاش بدرخشد، تمرین داشته باشیم! امیدوارم که این ۱۵ اشتباه را جدی بگیرید و کار بر روی آنها را از همین امروز آغاز کنید. اگر اشتباهات دیگری را میشناسید که روابط را به خطر میاندازند، با ما در میان بگذارید. با آرزوی داشتن روابطی سالم و شاد برای همهٔ شما!