چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
ور آشتی طلبم با سر عتاب رود
چو ماه نو ره بیچارگان نظاره
زند به گوشه ابرو و در نقاب رود
شب شراب خرابم کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود
سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر
کلاه داریش اندر سر شراب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود
در کارت مرددی، هر کاری سختی دارد، باید تحمل داشته باشی و دراین راه ثابت قدم بمانی، غرور و تکبر را از وجودت دور کن، زیرا غرور موجب شکست و بی اعتباری انسان می شود، به دنبال مادیات نباش، زیرا شخص عاشق، عشق به معشوق را با کبکبه سلطنت عوض نمی کند، برای رسیدن به او می باید «منیت» را از خود دور کنی و همه وجودت او باشد.
عتاب: سرزنش، خشم گرفتن
جانان: معشوق
سواد: سیاهی
بیاض: سفیدی