مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه مینهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی
خودت را خیلی رها کرده ای و خود باخته شده ای! بهتر است با اعتدال رفتار کنی و با راه و آهنگی دیگر نغمه ساز کنی. در حالی که از بس شیفته او شدی ، غیر از درگاه او جای دیگری را نمی شناسی . در این باره می بایست از افراد خبره و آگاه راهنمایی بخواهی و چاره جویی کنی . تاکنون لطفی از معشوق نصیبت نشده و بهره ای نبردی و شاید برای تو یک سراب و رویا باشد . پس شایسته است در این موضوع با راهنمایی و مطالعه پیش بروی.
… مجلس ندارد آبی : مجلس بدون می رونقی ندارد
باب : در
لمعه سراب : زمین شوره زار که از دور شبیه آب است.