صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
ز خانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد
خبر خوشی به تو می رسد و کارها بر وفق مرادت خواهد شد . ناامید مباش و راضی به رضای خدا، و به آنچه داری قانع باش ، زیرا او ارزش آن را دارد که باز هم به او بیشتر توجه کنی . دیو درونت را بیرون بران تا فرشته خوبی در آن جای گیرد .
تهنیت : خوش آمدگویی
نافه : ماده خوشبویی که از ناف آهو می گرفتند
اهرمن : دیو
سروش : فرشته خوش خبر ، ندا دهنده غیبی ، هاتف