سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
وقتی که با نازنینی همدم بشوی، غبار اندوه از سینه ات بیرون خواهد رفت . چون انسان صاف و ساده ای هستی، غم و اندوه تو را افسرده می کند . در چنین مواردی به خدا توکا کن و راه حل را از او بطلب که به مقصود نایل خواهی شد .
فتراک : تسمه ای که در پس و پیش زین می بندند
سرشک : اشک
لعل رمانی : لعل به رنگ دانه انار مقصود اشک سرخ رنگ است .