دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی
ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
او به درستی پی برده که می خواهی ترکش کنی، از این رو سخت ناراحت است. از امروز سعی کن دلش را به دست آوری و او را از ناراحتی دربیاوری . با این رویه می توانید زندگی خوبی داشته باشید .
طبع نازک : ظریف ، حساس
ربع : محل، سرا
اطلال : آثار مکانی که ویران شده است
صاحب قران : زیبای یگانه ، کسی که در عصر خود ممتاز و مشارالیه باشد