خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری
خداوند بیش از حد نسبت به تو لطف کرد و هرچه خواستی به تو ارزانی داشت ، منتها تو نیز در عوض تکلیفی برعهده داری که می باید آن را انجام دهی. آنهایی که مقام و سرمایه ای کلان دارند آسوده خاطر نیستند و همیشه زندگی را با ترس و دلهره می گذرانند ، اما آدم نادار و درویش با خیالی آسوده زندگی می کند . تو به علت این نعمت و برکت که داری باید خدا را شاکر باشی و همیشه او را مد نظر قراردهی.
در شاهراه جاه و بزرگی خطر…: کار بزرگ کردن خطراتی هم دارد ، دولتمردان بیشتر در معرض خطرند .
گریوه : گردنه
قلندری : درویش
نیل مراد : رسیدن به آرزو
کیمیاگری : کیمیا گر درصدد درست کردن ماده ای بود که اگر به فلز دیگری می زدند آن فلز مبدل به طلا می شد.