حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
روحیه عرفانی داری و انسانی با معنویت هستی و عمق وجودت لبریز از معنویت و محبت است . اما تعلقات دنیوی گاهی مانع رسیدن تو به معنویت می گردد . مرغ روحت به سمت الهی و آسمان در پرواز است . برای رسیدن به خوشبختی و آرزو بایستی قدری سختیها را تحمل کنی و با توکل به خدا و مشاور خوب موفق خواهی شد .
چهره جان : چهره شاهد جان
غبار تن : پرده جسم
طوف : طواف کردن ، گشتن دور حرم
نافه ختن : عطر سرزمین ختن