به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
گرت ز دست برآید مراد خاطر ما
به دست باش که خیری به جای خویشتن است
به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع
شبان تیره مرادم فنای خویشتن است
چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مکن که آن گل خندان برای خویشتن است
به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج
که نافههاش ز بند قبای خویشتن است
مرو به خانه ارباب بیمروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است
بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است
برای رفع مشکلات خود تلاش چندی بروز می دهی و برای رسیدن به او ، حاضری از همه چیز خود درگذری . رفع هر مشکلی ، راهی مخصوص به خود دارد که ابتدا باید آن راه را شناخت و سپس با مدد خداوند ، آن را حل کرد . مشکل خود را می باید با صبر و شکیبایی حل کنی . در پی مادیات دنیوی مرو ، بیشتر می باید به فکر آخرت باشی که آنجا خانه ابدی ماست .
به دست باش : آماده باش ، مهیا باش
چگل : نام سرزمینی است که زیبارویانش مشهور بودند
غمزه : ناز و کرشمه