گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم خراج مصر طلب میکند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند
گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند
گفتم که خواجه کی به سر حجله میرود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند
گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند
تو به مقصود می رسی ، راز درونت را با هرکسی در میان مگذار که به مرادت نخواهی رسید . از بس که مورد توجهی ، رقیب مانع پیشرفت تو می شود . باید به خدا توکل کنی وبا روش ملایم و گرمی اخلاق و گفتگو ، دل سنگی دشمن را نرم سازی . در آن صورت است که به مرادت خواهی رسید .
مصر : هم به معنی شهر است وهم به معنی کشور مصر
صنم : بت ، زیبا روی
صمد : بی نیازی و یکی از صفات و اسامی خداوند است
پیر مغان : هم به معنی روحانی زرتشتی است و هم به معنی پیر طریقت
مشتری و مه : هنگامی که سیاره مشتری و ماه در یک خط قرار گیرند
ورد : دعا