چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی
اگر نه دایره عشق راه بربستی
چو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی
دل در گروی آن یار داری و دوست داشتن تو نسبت به او از شمارش بیرون است . اما او هیچ تمایلی به تو ندارد . تو خود را به موضوعات و مسائل کوچک مشغول نکن که باعث اتلاف وقت می شود و افسوس می خوری که کاش دوست مثل اشکی که از نهان بیرون می آید و روان می شود ، از پرده بیرون می آمد و خودش را نشان می داد . هر گاه بسیار ناراحت شدی خود را به معنویت و خدا نزدیک کن و آیاتی از کلام الله را تلاوت.
طره : موی ریخته روی پیشانی یا صورت
سریر : تخت