میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
در آتش جدایی یار می سوزی و از خداوند می خواهی که این بلا را از تو دور گرداند . بدان که در این حالت هر چه از خداوند بخواهی، اجابت می کند . چون ارتباط معنوی داری و جنبه معنوی تو قوی است ، بنابراین همواره خدا را ناظر و مددرسان در نظر داشته باش.
خنگ : اسب، اسب سفید
مرغول : زلف و گیسوی مجعد
قضا : داور