طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
کس نیارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
دادهام باز نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کو کریمی که ز بزم طربش غمزدهای
جرعهای درکشد و دفع خماری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
آنچه در خیال آرزویش را داری، به زودی ندایش از طریق غیب به تو خواهد رسید. مورد حسادت واقع شده ای، منتها او کاری از پیش نخواهد برد. برای آرامش روحت قرآن بخوان که حافظ از این سرچشمه لایزال الهی الهام گرفته و موفق و سعادت مند شده است.
هاتف: ندادهنده غیبی، سروش
تذرو: قرقاول، تیهو، تو رنگ و تیرنگ
وصل: مرحله پنجم از مراحل هفتگانه عرفان است