صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
چیزی را که از دست داده ای ، موجب رنج تو شده است. خودت را بیش از این ناراحت مکن که از بقیه کارها باز می مانی .می دانی که حال تو وخیم تر از اینهاست. پس صبر داشته که پس از آن فرجی برای تو حاصل خواهد شد و خداوند نیز با صابرین است . در این حال به قرآن رجوع کن و از فکر گذشته بیرون بیا.
صنم : زیبا ، زیبا روی، بت
هیهات : افسوس
تحریر : نوشتن
تقریر : بیان
توفیر کنم : سود ببرم
تزویر : ریاکاری، فریب