سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست
زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله خودروست
درویشی و افتادگی را پیشه خود قرار بده ، اگر در دوستی خالص و پاک باشی زودتر به مرادت خواهی رسید. لازم است انسان برای دستیابی به معشوقش به زیارت اماکن متبرکه برود. نسبت به اطرافیانت مهربان باش تا اثرش را ببینی . در دوستی صاحب قدم و صادق باش تا به مرادت برسی .
سبو : جام شراب
غالیه : مرکب از ماده های خوشبو که مصرف طبی هم داشت
کلک : قلم