رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا
و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی
میگشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم
میکردم اندر آن گل و بلبل تاملی
گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق
آن را تفضلی نه و این را تبدلی
چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب
گشتم چنان که هیچ نماندم تحملی
بس گل شکفته میشود این باغ را ولی
کس بی بلای خار نچیدهست از او گلی
حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضلی
نوش و نیش جهان هر دور با هم اند، همان طور که برای چیدن گل باید از نگهبانی خار بگذری،برای وصل هم باید درد هجر را تحمل کنی،زیرا وصل،میوه هجر و دوری است. برای رسیدن به مرادت تلاش زیادی می کنی، اما از وصل امیدی نیست. تو مثل آن بلبلی که با حال زار نغمه سر می دهد، منتها از فیض گل خبری نمی شود. تا اینکه بلبل به سبب آزار خار ،دست از عاشقی شست، و بدان که کسی بدون آزار خار به راحتی گل نچید . پس تحمل داشته باش و با تلاشت به مقصود خواهی رسید.
تامل : فکر کردن
تفضل: نیکی کردن
تبدل: دگرگون شدن، بدل گشتن
عندلیب: بلبل
فرج : گشایش