رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
روزهای خوبی در پیش داری و باید قدر آن را بدانی . برای رسیدن به او می باید از راهنمایی عاقل و عارف کاملا استفاده کنی ، زیرا آنان عبور از مراحل عرفانی را آموخته اند. شخص مهربانی هستی و باید در رفتارت تجدید نظر کنی و از اخلاق عرفا متأثر شوی. بدان که از این راه زودتر به مقصود خواهی رسید.
وظیفه: مقرری
صفیر: بانگ، آواز
بط شراب: جام شراب
زنخدان شاهد: فرورفتگی چانه زیباروی
طلب: خواستن، مرحله یکم از مراحل هفتگانه عرفان است
عارض: چهره
مرقع: جامه صوفیان که از چندین تکه و گاه رنگارنگ دوخته شده باشد