در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
ساقی بهار میرسد و وجه می نماند
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
اکنون باید با خیال راحت زندگی کنی و سعی کن اسرار درونت را به کسی نگویی . نیت خود را پوشیده داشته باش ، زیرا اگر آن را آشکار سازی به مقصودت نمی رسی. همان طور که اگر دانه روی زمین پیدا باشد سبز نمی شود و خوراک پرندگان می گردد ، بدان که وقتی دانه در زیر زمین پنهان می شود سبز می شود .
قرابه : شیشه شراب
مفتی : فتوا دهنده
سبو: جام شراب
شرب الیهود : کنایه از میخوارگی پنهانی ، زیرا در قدیم به واسطه منع شرعی ، یهودیان در خفا شراب می نوشیدند ؛ و نیز مجازا به معنی هرکی به هرکی و خوردن مال غیر
مفلس : بی چیزی ، فقیر
خرقه ازرق : خرقه کبود ، بی رنگ
ژنده پوش : پاره پوش ، کهنه پوش