خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
زمانی که خداوند چهره زیبای تو را نقش می کرد، حل مشکل او را به دست تو سپرد، یعنی توجه تو به او موجب گشایش مشکلش می شود. بدان که همه این ها از مشیت الهی سرچشمه می گیرد، و خداوند بر احوال همه آگاهی دارد، پس به او توکل کن که مشکلت حل خواهد شد. مهربانی و خوش قلبی حدی دارد که می باید بدان توجه داشته باشی و همیشه سعی کن در کارت جنبه اعتدال پیش گیری.
قصب نرگس: جامه ابریشمی، کتان نرم
وصال دیگر: زندگی دیگر
که پای تو بست: پایت بازاست و کسی پای تو را نبسته است