حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
کسی که به فکر مشکلات عاشقان نیست و روزگار نیزعلیه عاشقان است ، در این حالت فیلسوفی مانند افلاطون می خواهد تا دردها را درمان کند . بر ناراحتیهای خود مسلط باش و از کسی تقاضای کمک مکن که کسی نمی تواند تو را کمک کند جز خداوند یکتا . زمانه همیشه یکسان نیست ، گاهی به زیان آدمهاست و گاهی به سود . به هر حال بایستی تحمل کرد تا به مقصود رسید .
نرگس مست : چشم خمار معشوق
فلاطون : افلاطون حکیم و فیلسوف یونانی
حکمت : فلسفه (مرکب از فیلو به معنی دوستدار و سوفیا به معنی علم است یعنی ،دوستدار علم )
ساغر : جام شراب
پرده : آهنگ
بیت الحرام خم : پیرامون میخانه ، حریم میخانه