اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بیادبیست
بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریه سحری و نیاز نیم شبیست
هرچند پیش دوستت خاموش و ساکت هستی و نمی توانی هنرنمایی کنی، منتها درونت غوغاست و پر از سخنان لطیف و ظریف و زیباست. بدان که در پیشگاه معشوقی که جامع کمال و هنر است، خلاف رسم ادب است که عاشق خودنمایی کند . خود را از همه چیز بی نیاز بدان و نیاز تو فقط او باشد که مجموع جمال حق است. همچنان این راه پسندیده را پی بگیر تا به مقصود برسی.
حیرت: مرحله ششم از مراحل هفت گانه عرفان است
شرار بولهب: آتش، خشم ابولهب عموی پیامبر(ص)
عنب: انگور