اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آن که تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا میطلبم تا به سرم بازآید
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآید
امیدوار باش که به خواسته ات خواهی رسید و الهامی از دوست خوبت به تو می رسد و دوباره احساس جوانی به تو دست می دهد و عمری که در این را سپری گردیده، مجددا باز می گردد. در کارت موفق خواهی شد و آرزویت به زودی برآورده می شود و گاهگاهی نذری بکن که برآورده خواهد شد.
طایر قدسی: پرنده آسمانی
پیرانه سر: هنگام پیری و سالخوردگی
صبوح: هر چیزی را که هنگام صبح بنوشند