الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید
آخرنهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
برای رسیدن به آرزویت میباید با راهنمایی پیر طریقت و صاحب معرفت حرکت کنی و از باده سخن وی بنوشی،زیرا که طی این مراحل راه به ظاهر آسان،بسیار مشکل می نماید. به سخنان مرادت گوش فرا ده که وی فردی آگاه است. اگر میخواهی همیشه جمال معشوق را مشاهده کنی،خدارا فراموش مکن و هر مشکلی با صبر و شکیبایی حل خواهد شد.
ساقی : آب دهنده ،شراب دهنده،عارف،پیر طریقت،مراد از ساقی معشوق را هم شامل می شود
ادر:دور بده،بگردان،بچرخان
کاسا:کاس،کاسه،جام،جام شراب مراد روی محبوب را هم دربر می گیرد
ناول:فعل امر است از مناوله از باب مغاعله به معنی بده،عطا کن،دراین بیت به معنی بخورند آن را ،بنوشند آن را(من و همه آن را بنوشیم)
عشق: از ریشه عشق،گیاهی است که به دور درخت می پیچد
بو:آرزو،امید،بوی خویش.
ناقه:ماده خوشبویی که از نافه آهوی سرزمین ختن استفاده می کردند و در اصطلاح بوی معشوق است
صبا:نسیم،نسیمی که از شمال شرق می ورزد و از نظر عرفان نفحه الهی است
طره : موی آراسته بر پیشانی ،از نظر عرفاتی جهان الهی است
جعد :موی حلقه دار
جانان:معشوق
جرس:زنگ ،زنگ حرکت کاروان
پیر مغان:روحانی زرتشتی ، ولی در اینجا به معنی پیر طریقت است
سالک:رهرو،طلبه،دانشجو،دراینجا به معنی استاد.حافظ بیت آشنایی زدایی کرده است یعنی شاگرد را جایگزین استاد کرده است
هایل:ترسناک
سبکبار: بی خیال
متی:هرگاه ،هنگامی که
تلق:ملاقات کردی
من تهوی: کسی که دوستش داری
دع الدنیا و اهملها:دنیا وآنچه که در آن هست واگذار