مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
از گردش روزگار پند بگیر و امروز که در حال کاشتن هستی ، توجه داشته باش که میوه و محضولی خوب عایدت شود. به کشتزار دنیا خوب نگاه کن که هنگام درو و کوچ کردن هم فرا می رسد.چه خوب است که انسان توشه ای برای سفر آخرت مهیا کند. بهتر است لباس ریا و تظاهر را از تن درآوریم و لباس عافیت و صداقت و یکرنگی بپوشیم که بوی معنویت و محبت می دهد . ما به زندگی دنیوی وارد شدیم . سپس این زندگی را بدرود می گویم و به زندگی اخروی وارد می شویم .
مسیح و فلک : مراد معراج حضرت عیسی است که به آسمان عروج کرده است
بیدق : پیاده