بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
دلی که در آن جای و نام خدا باشد، شیطان جایی ندارد. از خداوند کمک بخواه که جمالش همچون خورشید روشن است نه چون تاریکی شب. رنجها و سختیها به پایان می رسد، و تو به نیت خود می رسی. عارف و عامی هر دو تولیدات خودشان را عرضه می کنند تا کدامشان مقبول افتد و طالب بیشتری پیدا کند.
بر سرآنم: در این فکرم
اضداد: دشمنان، بیگانگان
ظلمت شب یلدا: تاریکی و درازی شب یلدا
طالع: آدم بدهکار