افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد یمن
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
بعد از این نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت
خیزد از صحرای ایذج نافه مشک ختن
گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعهای بخشد به من
باغ زندگی تو رو به رونق است و تاج شهریار گل از گوشه باغت نمیان شده است . زیرا نظر لطف و توجه او به توست، کسی نمی تواند به تو آزاری برساند . به الطاف خداوند ، پیامبر(ص) توجه داشته باش که آینده ای خوب و روشن در انتظار توست. به نگین سلیمانی یا انگشتر جم مژده برسان که خوشبخت شدی.
نشست خسروی : جلوس شاهانه
خاتم جم : انگشتر جمشید
اسم اعظم : برترین نام خداوند
اهرمن : دیو ، بدجنس
معمور : آباد شده، آبادان ، آباد
باد یمن : پیامبر (ص) فرمود بادی که از جانب یمن می وزد مرا خوشحال می کند، اشاره به اویس قرنی است
پورپشنگ : پسر پسنگ، پشنگ پدر افراسیاب است
ایذج : نام شهری در اهواز بوده است
برقع : روی بند، روپوش
مستشار موتمن : مشاور امین