داستان فیلم کرهای انگل داستانی عجیب و غریب است. فیلمی که مایههای کمدی دارد اما در ژانر کمدی قرار نمیگیرد و ملغمهای از چند ژانر گوناگون است و همین مسئله آن را تبدیل به یک فیلم سرگرم کننده و دیدنی کرده است. داستان فیلم حول و حوش یک خانواده عجیب میگذرد. افراد خانواده چهار نفره، پدر، مادر، پسر و دختر، شغلشان درست کردن جعبه پیتزا است. تمام امورات خانواده از این طریق و چند کار پیش پا افتاده دیگر میگذرد و طبعا وسع مالی چندانی ندارند. داستان از روزی شروع میشود که دوستِ پسر خانواده که معلم زبان انگلیسی است قصد مهاجرت دارد و به او پیشنهاد میکند که به جای او به دختر یک خانواده ثروتمند زبان انگلیسی درس بدهد. انگار بالاخره قرار است داستان زندگی این خانواده چهار نفره که تا حالا در یک زیرزمین نمور زندگی میکردند و حتی از اینترنت همسایه دزدکی استفاده میکردند از این رو به آن رو شود. مادر خانواده زنی ترشرو است، پدر شلخته و بیقید که علیرغم این خصوصیت یک پدر مهربان است با تمام حسرتهای یک پدر فقیر، صبور و تحقیر شده، دختر خانواده باهوش است و پسر هم رویای آیندهای بهتر را در سر دارد. اما با کدام مدرک؟ بله طبیعی است که با یک مدرک جعلی دانشگاهی. با همین مدرک جعلی خودش را به عنوان معلم خصوصی زبان به همان خانواده ثروتمند قالب میکند. از اینجا به بعد همه چی از این رو به آن رو میشود. کیم وو (پسر جوان) معلم خصوصی دا های (دختر خانواده ثروتمند) میشود که پدرش (آقای پارک) و مادرش خانم (یئون کیو) است، زنی که به همه اعتماد میکند و یه همه چیز خوش بین است.
در این گیرودار کیم وو دست خواهرش (کی جونگ) را هم به عنوان معلم سر خانه پسر این خانواده ثروتمند بند میکند و خلاصه پای همه اعضای خانواده به این خانه باز میشود. در واقع کیم و خواهرش تمام تلاششان را میکنند که راننده و خدمتکار خانه اخراج شوند تا پدر و مادرشان هم در پایشان به آن خانه باز شود و همینطور هم میشود. از همین جا جدالی عجیب میان دو خانواده فقیر و ثروتمند از دو طبقه اجتماعی کاملا متفاوت آغاز میشود. خانوادهای فقیر که انگلوار به دنبال پول و ثروت هستند و در این راه از هیچ حقه و کلک و بازی هم ابایی ندارند.
به عقیده منتقدین سینما، برخی صحنههای فیلم برداشتی آزاد از کتاب مشهور «کافکا» یعنی «مسخ» است و در برخی جاها هم در فیلمنامه فیلم از کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اثر «داستایوفسکی» استفاده شده است.
مانولا دارگیس، منتقد نیویورک تایمز در نقد فیلم کرهای انگل مینویسد: در اواسط فیلم عمیقا درخشان و ناخوشایند انگل صدای مرد فقیری را میشنویم که به خانوادهاش میگوید: «صاحبخونهمون پولداره اما خیلی زن خوبیه، واقعا خوشاخلاقه». همسرش که چندان روی خوش و اخلاق خوبی ندارد اما به این گفتهی او شک دارد: «نه، خوش اخلاقه چون پولداره، منم اگر اینقدر پول داشتم خوش اخلاق میشدم». و به این ترتیب آنها وارد زندگی آدمهایی میشوند که از نظر فرهنگی و اجتماعی هیچ سنخیتی با آنها ندارند و بالطبع دل خوشی هم از آنها ندارند. همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه به یک باره یک نیروی نابودگر حرص و طمع همه چیز را از کمدی به تراژدی و دراماتیک تبدیل میکند و خندههای از ته دل تبدیل به ادا و اصول و فیلم بازی کردن میشوند. چون که دنیای واقعی را نمیتوان عوض کرد و هر چه چقدر هم که بزکش کنیم واقعیت تلخش را به رخ ما میکشد.
«انگل» حدیث نفس زندگیهای بیدر و پیکر جوامع شهری امروزی است. یک خانواده فقیر که از طریق شبکههای اجتماعی بخشی از روزی زندگیشان را تامین میکنند و در عین حال حتی پول اینترنت برای دسترسی به این شبکههای اجتماعی را ندارند و دزدکی از اینترنت همسایهها استفاده میکنند. انگل حدیث جنگ همیشگی میان طبقه ثروتمند با طبقه فرودست جامعه است. جنگی تمام عیار که حتی بارش باران را هم برای یک عده مایه شادی و امید به زندگی کرده و برای عدهای دیگر غم و غصه مصیبت بالا زدن فاضلاب خانه و آبگرفتگی طبقات زیر همکف که محل زندگی قشر فرودست جامعه است. و این همان چیزی است که کارگردان فیلم به شکلی هنرمندانه در موقعیتهای مختلف تلخی آن را به تصویر میکشد و همچون چاقویی در قلب تماشاگر فرو میکند. در یک صحنه از فیلم پدر خانواده به بچههایش میگوید: میدونید چه نقشهای شکست نمیخوره؟ نقشهای که وجود نداشته باشه، چون برای زندگی نمیشه برنامهریزی کرد.
«انگل» یکی از آن فیلمهایی است که که تماشاگر را درگیر میکند. تماشاگر حین تماشای «انگل» استرس میگیرد، قضاوت میکند، متنفر میشود، همپای شخصیتهای داستان خیالبافی میکند، غمگین میشود، شرمنده میشود، غصه میخورد، هیجانزده میشود و مشت روی میز میکوبد و در یک کلام با شخصیتهای فیلم زندگی میکند. بعضی تماشاگران هم گفتهاند که حتی چند بار در جریان فیلم استاپ کردهاند تا از شر این همه استرس و هیجان خلاص شوند و دوباره ادامه فیلم را ببینند. یکی از ویژگیهای مثبت فیلم این است که شما در طول جریان فیلم به هیچوجه نمیتوانید پایان فیلم را حدس بزنید و مدام غافلگیر میشوید و همین هم سبب میشود که ضربان قلبتان مدام کم و زیاد شود.
«انگل» در مجموع میخواهد از اختلاف طبقاتی برایمان بگوید، از اینکه فقر چگونه میتواند انسانیت را نابود کند و البته ثروت زیادی هم میتواند خوی انسانی و دلسوزی برای همنوع را در ما کمرنگ کند. داستان آدمهای فقیری که آنقدر فقیر شدند که مجبور بودند فقط خودشان را ببینند و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. ا«نگل» یک فیلم درخشان است و تا مدتها میتواند ذهن تماشاگر را درگیر خودش نگه دارد. فیلمی که ساده و دم دستی نیست و یک کشف تازه در سینمای مدرن امروزی است. به قول آلخاندرو گونزالس ایناریتو، رییس جشنواره ۲۰۱۹ فیلم کن و کارگردان مشهور مکزیکی که در سایت مشهور سینمایی «ورایتی» در نقد فیلم کرهای انگل منتشر شده: «انگل مثل یک رمان اجتماعی شروع میشود. در ادامه به یک کمدی سیاه تبدیل میشود، داستان ارواح را در آن میبینیم، تریلری روانشناختی خودش را به رخ ما میکشد و کم کم با یک فیلم ترسناک و یک تراژدی غیر قابل انتظار ما را غافلگیر میکند. جنگی طبقاتی، فرسایشی، وحشی، تمام عیار و جدالی برای بقا و زنده ماندن». داستانی که متعلق به یک جامعه یا فرهنگ خاص نیست، یک داستان جهانشمول که حالا دیگر در گوشه گوشه دنیا خطر وقوع آن احساس میشود و به نظر میرسد که از آن گریزی نیست. انگل فارغ از سلیقه سینمایی شما بدون شک یکی از به یاد ماندنیترین و بهترین فیلمهایی است که همواره در حافظه تاریخ سینما باقی خواهد ماند.