به یقین موفقیت در هر کسبوکاری نیازمند ترکیبی از خصایص ذاتی مدیر یا رهبران است به این شکل که دارای جسارت، قدرت تصویرپردازی بالا یا شوق لازم باشند. اما در کنار همه این موارد، چیزی که باید به آن توجه جدی شود، دارا بودن سیستمهای حمایتی درست است.
ایلان ماسک، مؤسس شرکتهای اسپیس اکس و تسلا در این زمینه نظر جالبی دارد. ماسک تأکید میکند که هر چند مدیر باید قوی و شجاع باشد و بتواند هیجان و شوق لازم را در تیم خود ایجاد کند اما از سوی دیگر چنین مدیری نباید انرژی و خلاقیت تیم خود را نابود کند.
مدیران موفق، ارزشهای خاصی دارند که در نهایت تیم را تشویق میکنند که از پتانسیل خود نهایت استفاده را ببرند. در ادامه به برخی از این ارزش ها اشاره می کنیم:
پروفسور مورتر هانسون از دانشگاه برکلی با انجام یک پژوهش پنج ساله درباره کسبوکارهای ایالات متحده، به این نتیجه رسید که مدیران موفق در زمینه ایجاد ارتباط با دیگران مهارت بالایی دارند و در جریان تعاملات خود سعی میکنند پیامشان را براساس نیاز و اولویتهای مخاطبان تعدیل کنند.
البته به این معنا نیست که شما باید سخنگوی خوبی باشید؛ افراد توانمند در ایجاد ارتباط صحیح، با مخاطب خود صحبت کرده و سعی در ایجاد محیطی دارند که در آن بین خود و علایق و انرژی مخاطب ارتباط ایجاد کنند.
آنها سعی میکنند شنوندههای خوبی باشند و تمام تلاش خود را صرف درک احساسات طرف مقابل کنند.
در تعامل با مخاطب یاد میگیرند که چگونه پیام خود را تعدیل کنند زیرا تعامل به معنای گفتن یک پیام صد درصد معتبر و درست نیست بلکه هدف از تعامل، درک احساسات، امیال و علایق طرف مقابل و مخاطب است.
من همیشه از انیشتین نقلقول میکنم که میگفت: اگر نتوانید پیام خود را بهصورت خیلی مختصر بیان کنید، پیام شما قابلفهم نخواهد بود.
مدیر استارتاپ بودن طبق گزارش اینک، یعنی کنار آمدن با نوسانات و فراز و نشیبهای هر روزه در حوزه کسبوکار؛ مخصوصا این نوسانات در مراحل ابتدایی راهاندازی کسبوکار بیشتر احساس میشود.
یک روز همه هیجانزده از موفقیت میگویند و روز دیگر همه سردرگم و ناراحت از برآورده نشدن برخی اهداف هستند؛ تن دادن به هر یک از این احساسات میتواند مخرب باشد.
به همین دلیل برای یک مدیر استارتاپی اهمیت بالایی دارد که بتواند احساسات مثبت و منفی در حوزه کسبوکار را کنترل کند.
یک مدیر موفق دستخوش هیچ یک از این احساسات نمیشود زیرا آگاه است که همه آنها زودگذر هستند.
یک مدیر دائما باید با خود تکرار کند که این نیز بگذرد، چنین مدیری میتواند همین ساختار ذهنی را وارد فرهنگ تیمی خود کرده و تمام اعضا تیم را در کنترل احساسات و نوسانات توانمند سازد.
همه ما علاقهمند به روایت داستانهایی از قهرمانان هستیم و این قهرمانان میتوانند کارآفرینان باشند؛ کارآفرینانی که یکتنه به جنگ همهچیز میروند و با حداقل منابع مالی خود شرکتی را راهاندازی کرده و در نهایت آن را تبدیل به یک کسبوکار موفق میکنند.
اما موضوع به این سادگی نیست زیرا در پس موفقیت هر کسبوکاری علاوه بر وجود یک رهبر و مدیر موفق، تیمی وجود دارد که در نهایت بیانگر این مهم است که موفقیت کسبوکارها، نتیجه یک تلاش تیمی است.
مدیران استارتاپی باید از اینکه همه موفقیت کسبوکار را به نام خود تمام بزنند، پرهیز کنند به دلیل اینکه کار در نهایت منجر به فروپاشی کسبوکار میشود.
لذا یک مدیر باید دائما دستاوردهای تیم خود را مورد تمجید قرار داده و از همکاران خود قدردانی کند.
او کاری میکند تا اعضای تیم تبدیل به افرادی صادق، فروتن، تشنه موفقیت و خوشحال شوند؛ اعضای چنین تیمی مثبتاندیش بوده، همواره به دنبال راهحل میگردند، از همدیگر یاد میگیرند و در کارشان شفاف هستند.
همه این موارد، موفقیت تیم کاری را در پی دارد.
باید تأکید کرد که همه موفقیت یک کسبوکار به توانمندی های ذاتی مدیر مانند اعتماد به نفس و هوش باز نمیگردد بلکه برخی از مهارتهای اکتسابی مدیر نیز نقشی راهبردی در موفقیت یک کسبوکار دارد.
مهارتهایی مانند ارتباط با مردم که آنها را قادر به تولید کارهای عالی و عشق به آنچه که انجام میدهند، میسازد.
فقط در این صورت است که یک رهبر خوب، تبدیل به رهبری بزرگ خواهد شد.