شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
این غم از برای این است که او از تو دور شده است . خودت را ناراحت مکن . در انتظارش باش که سرانجام او را خواهی دید. در نهایت یوسف باز خواهد گشت و چشم پدرش یعقوب به دیدارش روشن خواهد شد . خودت را ناراحت مکن ، زیرا به زودی عزیزت را خواهی دید. در کار خود مردد مباش ، امید داشته باش که موفق می شوی .
پیر کنعان : مراد یعقوب پدر یوسف است
تبرید : نامه رسان، نامه بر
سلیمان : سلیمان پیامبر
بهتان : افترا، دروغ بستن ، نسبت به کسی دادن .