گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
در انتظار او هستی و لحظه شماری می کنی تا به او برسی ، و حتی حاضری غبار کوی او را همچون سرمه به چشمت کشی! اما بدان که این روزگار بی وفا ارزش این گونه فداکاری را ندارد . مگر آنکه طرف مقابل هم همین عقیده و رفتار تو را داشته باشد . اگر در عقیده ات تجدید نظر کنی ، موفق خواهی شد .
خط غبار : یکی از انواع هفتگانه یا نه گانه فن کتابت بوده است
اگر دست دهد … : اگر فرصتی پیش آید ، خاک زیر پای معشوق را سرمه چشمم قرار می دهم
نقد روان : زر و سیم خالص ، پول رایج