مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همیفرماید
برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همیزد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام
چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام
خرد آگاهی به سراغت خواهد آمد و تو نیز باید درباره آرزویت با او مشورت کنی . راز موفقیت خود را با کسی در میان منه که مورد حسادت واقع می شوی و گره ای در کارت به وجود می آید . سعادت در انتظار توست . باید قدر این زندگی را بدانی . در هر کاری و داد و ستدی خدا را ناظر بدان .
تنعم : ناز پرورده بودن ، برکت داشتن
زنار : کمربندی که زرتشتیان و مسیحیان بر کمرشان می بستند
سدره : درختی است در آسمان هفتم
صفیر : آواز