عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه حال وصل کآخر
هم بر سر حال حیرت آمد
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم
آواز سؤال حیرت آمد
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حیرت آمد
دیدار با معشوق موجب حیرت تو شده است (حیرت، مرحله ششم از مراحل هفتگانه عرفان است که عاشق در مقابل معشوق قرار می گیرد) چه بسا عشاقی غریق در دریای وصال که سرانجام کارشان به حیرت و سرگشتگی کشیده شد و خودشان را از معشوق باز نشناختند. وقتی که مرحله حیرت به وجود آید ، مالک نه از خود خبر دارد و نه از وصال ، همان طور که سرتا پای وجود حافظ در عشق به حیرت بدل شده .
حیرت : مرحله ششم از مراحل هفتگانه عرفان است . گاهی اتفاق می افتد که سالک نه از حال خود خبر دارد و نه از حال مراد .