در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بیغش دارم
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگها با دل مجروح بلاکش دارم
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
بسیار بی قرارش هستی و عشق او تاب و توان را از تو گرفته است . خود را بیش از این ناراحت مکن ، زیرا برای از بین برده مشکل ، نیاز به زمان است و زمانه خود حلال مشکلات است . جسور باش و عاقلانه فکر کن تا به مرادت برسی.
نعل در آتش داشتن : مراد پریشانی و بیقراری است
می بی غش : باده ناب و خالص
رسن زلف : طناب زلف ، کمند گیسو