درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
شخصی را که دوستش داری درباره او کندوکاو مکن ، بدان که او نیز تو را دوست دارد . خودت را ناراحت مکن ، زیرا به زودی ناراحتیهای تو رفع می شود . بهتر است به جای ناراحتی به نشاط درونی خود فکر کنی . سفرهای زیادی کرده ای و تجربه هایی اندوخته ای که موجب روشنی آینده ات می شود .
لب گزیدن : دندان بر لب فشردن و به کسی نگریستن به نشانه منع او از گفتن سخنی یا انجام کاری .
گزیدن : انتخاب کردن
ورد : دعا