آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
خداوندی که این جهان را زیبا خلق کرده است ؛ صبر و شکیبایی را جهت انسان قرار داده است . این جهان مثل عروس زیبایی است که هر کس به او چندان توجه کند ودل ببازد ، موجب زیانش خواهد شد. به چیزی زیاد دل مبند و نا امید هم مباش که موفق خواهی شد .
تطاول : دست درازی کردن ، تجاوز کردن
کاوین : کابین ، مهریه
قوام الدین : وزیر شاه ابواسحاق