ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
دلدادگی ، رنج آور است که قرار و آرام تورا گرفت و با خود برد . بدان که گل و خار در کنار هم اند و نیش و نوش هم با یکدیگرند که این شیرینی و تلخی برای انسان به وجود آمده است . بدان که بعد از رنج و تلخی ، راحتی و شیرینی نصیب ات می گردد .
سنگین دل : بی رحم
شنگ : شوخ ، شیرین حرکت
سودای عشق : جنون عشق ، فکر عشق ، خیال عشق