بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
او به زودی به تو ملحق می شود و تو را خوشحال می سازد . آینده خوبی در انتظار توست و قدر این روزها را بدان و فرصت را از دست مده و از کارهای بیهوده دوری جوری . در راه معرفت و عرفان گام بردار که خوشبختی تو در آن مسیر است .
سوخته : عاشق سوخته دل
عارف : خداشناس
سالک : رونده ، شاگرد
درج : صندوقچه
سرشک : اشک